راهی بی نشان

میخوام قصه تنهایی و دلتنگیمو بگم به زبان ساده و عامیانه .ساده مینویسم

وزن نداره نظم هم نداره فقط یه درد دل سادس

وقتی وبلاگها رو میخونم وبلاگ دل شکسته ها و عاشقا منظورمه

 همشون حکایت عشقه .همشون زیبان خط به خطشون.

سینه سوخته ها بهتر میفهمن چی میگم.

وقتی سر به این وبلاگها میزنی میبنی که درد دل تو هم هست .

فکر میکنی برات آشناست چون حکایت از عشقه حکایت هجران .

او رفت :درد خیلی از عاشقا همینه

.شاید خیلی ها به این دو کلمه که میرسن یا براشون اتفاق میافته

.میگن رفت که رفت.

میرن سراغ یکی دیگه .

خوب این جور آدما عاشق نیستن .فکر میکنن که عاشقن .

او رفت: و چشمای من برای همیشه گریونن .او رفت به راهی بی نشان .

بیخبر حتی دلیل رفتنش رو هم نگفت

. حتی سراغی هم ازم نگرفت .خبر نداره که هر شب با چشمای بارونی میخوابم

 نمیدونم کی خوابم برده حس غریبیه چقدر سخته بیدار شدن برای چشمایی که با گریه بخواب رفتن

یه جورایی ناشکریه اما وقتی بیدار میشم از خدا شاکیم .بازم ؟ یک روز دیگه باید دنیای بدون او رو تحمل کنم

اونی که دنیای من بود .همه زندگیم عشقم نفسم .دیگه کنارم نیست .

خیلی سخته

.خیلی سخته حتی دیگه نشونیشم ندارم .خدا.....کجا دنبالش بگردم .شاید اگه حال و روزم رو ببینه از کاری که کرده پشیمون بشه

.حداقل بپرسم دلیل رفتنت چی بود ؟؟

اما او رفته و من دیگه هیچ نشونی ازش ندارم

.تنها چیزی که برام مونده خاطراتشه .

هنوزم دوسش دارم و تا روزی که زنده ام عاشقش میمونم

.غم هجران و نبودنت هم برام یه جورایی شیرینه

.عاشق تو بودن و عاشقت موندن برام شیرینه .عاشقت میمونم و نمیزارم کسی جاتو بگیره

این دل به تو تعلق داره من دلداده توام

.وحالا دیگه این دل مال من نیست دیگه از من فرمان نمیبره

.میخواد عاشقت بمونه..... تنها امید زنده بودنم اینه  یه روزی برمیگرده این ندای دلمه دلم تا حالا بهم دروغ نگفته