زمین سرد است
آسمان آبی
دلم از عشق طوفانی
دلت چون سنگ ،میدانی ؟
ترحم میکنی هر دم
دم از انصاف دم از عدل و دم از انسانیت
دم از مهر و وفا
دم از عشق میزنی
اما دلت چون سنگ ،میدانی ؟
زمین شاکی
آسمان شاکی
همه افلاکیان شاکی
ز آنان که دم از مهر و دم از عشق و دم از انسانیت
میزنند اما دلهاشان از سنگ هم سختر
بس است دیگر حنایت رنگ خود باخته
برو جایی دگر
دام گستر
سفره ای رنگین پر از نیرنگ
پر از عشق دروغین
دلت را میگویم
من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
می روم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتنم دل شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
گرچه تو تنهاتراز ما می روی
آرزو دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
ی زادگاه قافیــه ها چشــــم های تـــو ...
بگــــذار تا نگاه تـــو را جستــــجو کنمـــــ ...
به اين غــــروب غريبم بخــــند حرفي نيســــت ...
طلســـــم اشک مرا با فريـــــب دزديدند ...
تو هم براي فريبم بخند حرفي نيســــت ...
32666 بازدید
6 بازدید امروز
85 بازدید دیروز
1340 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian